من و کلمات

آنچه از کتابها و زندگی فرا گرفته ام را اینجا می نویسم

معرفی کتاب «اتاقی از آن خود» ویرجینیا وولف

تا حالا فکر کردید که چرا تعداد زنان نویسنده، شاعر، نقاش و موسیقی دان نسبت به مردان اینقدر کمتر است. آیا استعداد هنری و نبوغ در زنان کمتر است یا چی؟

اگه جواب این سوال براتون مهم هست کتاب «اتاقی از آن خود» از ویرجینیا وولف را بخوانید.

آدلاین ویرجینیا وولف در ۱۹۰۲ عکس: جرج چارلز برسفورد

آدلاین ویرجینیا وولف در ۱۹۰۲ عکس: جرج چارلز برسفورد

 

 

آدلاین ویرجینیا وولف ( Adeline Virginia Woolf) (۱۸۸۲ - ۱۹۴۱ ) ، نویسنده، رمان‌نویس، مقاله‌نویس، ناشر، منتقد و فمینیست انگلیسی پدرش منتقد ادبی و کوهنوردی حرفه ای بوده و مادرش مدل نقاشی و عکاسی بوده است. با اینکه از خانواده ای مرفه بوده ولی باز هم برخلاف برادرانش اجازه رفتن به دانشگاه را نداشته. ولی در خانه درس می خواند و از کتابخانه پدرش هم استفاده می کند. بیماری افسردگی داشته که بر اساس علائمش امروزه معتقدند که اختلال دوقطبی داشته.

 

نویسنده معروف سبک سیال ذهن هست. میگن مثل مارسل پروست و جیمز جویس، مینوشت. احساسات، هیجانات و ذهنیات شخصیتها را بیان می کند. ترتیب زمانی خاصی ندارد. گفتگوی درونی شخصیتها و افکار و مشغولیات ذهنی افراد سیر داستان را پیش می برد. دیدن طبیعت و واقعیتها از دیدگاه و درون شخصیتها، پرش از زمانی به زمان دیگر و یا حتی تغییر راوی داستان بدون اینکه مشخصا بیان شود. این تغییرها بدون هر گونه علامت گذاری و نگارش خاصی انجام میشود. مثل کتاب خانم دالووی که کل داستان در یک روز اتفاق میافتد و جریانات از سیر فکری و ذهن خانم دالووی سرچشمه میگیرد و دنبال می شود. خواننده باید به این نوع سبک نوشتاری آشنایی داشته باشد، تا در روند داستان آشفته و گم نشود. در غیر اینصورت کلافه و سردرگم می شود.

شخصیت خانم وولف بسیار جالب است، با وجود بیماری افسردگی و عکس ظاهر او فکر میکنی شخصیتی ضعیف دارد اما به نظر می رسد انسانی با اعتماد به نفس و با شهامت است. سبک و سیاق خود را در نویسندگی دنبال می کند بدون هیچ اعتنایی به قالب و مرزبندی داستان نویسی و نویسندگی دنیای مردانه. با آزادی و شهامت ادبیات را از دید فمینیستی نقد میکند به چالش می کشد و زیر سوال می برد. به شیوه خاص خود و به طنز دنیای خشن و سخت مردانه ادبیات را به چالش می کشد و زیر سوال می برد.

از فعالان حقوق زنان بود و موج جدیدی را در فمینیست ایجاد کرد، شروع کننده نقد ادبی فمینیست بود یعنی نقد ادبیات از دیدگاه یا جنبه فمینیستی. هر چند او با خیلی از باورها و شعارهای فمینیستها موافق نبود اما از طرفداران حقوق زنان بود.

 

 

در کتاب «اتاقی از آن خود» ویرجینیا به بررسی زن و داستان می پردازد، مشکلات و محدودیتهای زنان در زمینه ادبیات ، نویسندگی و کلا هنر را بررسی می کند. با سبکی متفاوت و داستانگونه و هم روایی. مثال جالبی که او میزند می تواند گویای کل مطلبی باشد که قصد گفتنش را دارد.

جایی از کتاب از قول کسی گفته: هیچ زنی نمیتواند نبوغ شکسپیر را داشته باشد.

 

فرض کنیم که شکسپیر خواهری داشت با همان اندازه نبوغ و استعداد. آیا می توانست آثاری مثل شکسپیر خلق کند. سرنوشتش چی می شد.

وولف با ظرافت داستان زندگی خواهر شکسپیر را خلق می کنه. با توجه به شرایط زندگی زنان و اوضاع تئاتر و هنر و درکل زندگی مردم سرنوشتی را برای خواهر شکسپیر در نظر میگیره که با وجود تلاشها و شهامتهای او در رسیدن به اهدافش پایانی جز خودکشی نداشته. و به صورت گمنام در جایی گمنام دفن میشه. بله اگر زنی استعداد شکسپیر را هم داشت و تلاش و پشتکار او فرجامی نداشت. و نمیتوانست شاهکاری خلق کند.

وولف خیلی با شهامت و آزادی اندیشه نویسندگی و کلا زندگی زنان کدشته رو تحلیل و بررسی کرده است. نظرش در مورد نوشتن شارلوت برونته و امیلی برونته جالبه، میگه امیلی برونته دور از چشم دیگران مینوشته در صورتی که انها یک اتاق نشینمن بیشتر نداشتن پس باید طوری مینوشته و نوشته هاش را پنهان میکرده که کسی متوجه نشه و به قول خودش صدای لولای در بهش کمک میکرده که با ورود شخصی کاغذهاش را با کاغذ خشک کن مخفی کنه، و با وجود این شرایط هیچ اثری از این فشار و محدودیت و شرایطی که در اون بوده در نوشته هاش نیست، غرور و تعصب را بدون هرگونه حسادت، کینه و بغض و احساس خشمی نوشته. با ذهنی آزاد و رها و خالص. مثل شکسپیر.

ولی در جین ایر نوشته شارلوت برونته میشه حس کرد که شارلوت مورد سرزنش قرار میگرفته و افکار و احساسات شارلوت را میشه از بین نوشته هاش دید و مطالعه کرد.

 

 

فصل اول مانند مقدمه ای است که شروع کار وولف را داستان گونه بیان میکند. از او خواسته اند که در مورد «داستان و زن» سخنرانی کند. میگوید که «در اینجا داستان بهتر از پاقعیت می تواند بیانگر حقیقت باشد.»، او با این ترفند می خواهد از «تمام آزادیها و اختیارات» رمان نویس، استفاده کند و داستان دو روزی را که این وظیفه دوشش را خم کرده بود تا این سخنرانی را آماده کند بیان می کند. و داستان را از زبان شخصی ناشناس ،میگوید که اسمش مهم نیست «مری بیتون، مری، مری سیتون، مری کارمایکل یا هر اسمی که دوست دارید» و همینطور آکسبریج و فرنهایم نامهایی داستانی هستند. وولف با این کار سبکی داستانی روایی ایجاد میکند که در آن از محدودیتهای مقاله رها می شود و می‌تواند آزادانه هر آنچه را که میخواهد و به شناخت و درک آن رسیده است بیان کند. و در چنگال نقادان سختگیر محدود نشود.

از همینجا شروع به بازگویی موقعیت زنان در جامعه میکنه ، وقتی که به کتابخانه راهش نمیدن و با ورود به محوطه دانشگاه با برخورد نگهبان روبرو میشه.

در فصل های بعد، در کتابها میگرده و بیشتر پیشینه ماجرا را جستجو میکنه، میخواد بدونه زنان در عصرهای گذشته چطور زندگی کردن، و یک زن مثلا در عصر ویکتوریا از صبح تا شبش را چطور میگذرونده، در کتاب تاریخ دنبال نحوه زندگی زنان میگرده اما چیزی پیدا نمیکنه، بنابر این کتابهای دیگر را بررسی میکنخ کتابهایی که نویسندگانشون مردان هستند و نظرات آنان در مورد زنان، نظرات به اصطلاح فیلسوفان و بزرگان در مورد زنان را بازگو میکنه،

از پس نوشته های زنان دنبال نحوه زندگیشون میگرده و اینکه چرا نویسندگان زن اینقدر کم بودند و یک زن برای اینکه میتپنست بنویسه چه شرایطی لازم داشت، و با چه شرایطی می نوشت.

 

و در نهایت به این نتیجه رسید که یک زن برای اینکه بتونه داستان بنویسه نیاز به پول داره و اتاقی از آن خود.

او میگه اگه بخواید این را سمبولیستی در نظر بگیرید - پانصد پوند در سال به معنی برخورداری از قدرت تأمل و قفلی بر در به معنی داشتن استقلال فکری است - و بگویید که ذهن باید ورای چنین چیزهایی باشد و شاعران بزرگ اغلب مردان فقیری بودند. پس اجازه بدهید صحبت استاد ادبیات خودتان ، سر آرتور کوئیلر - کوچ را نقل کنم که بهتر از من می داند چه چیزهایی در موفقیت شاعر موثر است : در اینحا سخنان این استاد را شاهد میگیرد که بعد از برشمردن شاعران اخیر معتقد است « .... اما واقعیت ناخوشایند این است که نظریه ای که میگوید نبوغ شاعرانه هر جا بخواهد، به یک میزان در میان فقیر و غنی، پدیدار می شود، چندان به حقیقت نزدیک نیست.... واقعیت این است که نه نفر از دوازده شاعر برشمرده به نحوی به بهترین تحصیلات ممکن در انگلستان دست یافته بودند.»

و در انتها امیدوار است که این تجربیات قرنها جمع شده از مادر مادر بزرگهایمان و مادرانشان روزی بعد از بک قرن زندگی نه فردی که زندگی جمعی ، آزادی و شهامت آن را داشته باشیم که هرچه فکر می کنیم بنویسیم.

 

بخش هایی از کتاب :

«ادبیات مملو از لاشه‌های خردشده مردانی است که بیش از حد به عقیده دیگران اهمیت می‌دادند»

 

« در خلال این صحبتها به شما گفتم که شکسپیر خواهری داشت؛ ... افسوس که او در جوانی مرد و هرگز کلمه ای ننوشت... ولی به اعتقاد من، این شاعر که هرگز کلمه ای ننوشت و در تقاطع دو خیابان مدفون است، هنوز هم زنده است. او در من و شما زندگی می کند، و در زنان بسیار دیگری که به دلیل شستن ظرفها و خواباندن بچه ها امشب در اینجا حضور ندارند. او زنده است؛ زیرا شاعران بزرگ هرگز نمی میرند؛ پیوسته حضور دارند؛ و تنها به دنبال فرصتی هستند تا باز هم در هیئت انسان در میان ما قدم بردارند.فکر می کنم امروز شما قادرید به او این فرصت را بدهید. زیرا به اعتقاد من اگر ما یک قرن دیگر زندگی کنیم_ منظورم زندگی معمولی است، یعنی زندگی واقعی نه زندگیهای کوچک و جداگانه_ و هرکدام سالی پانصد پوند و اتاقی از آن خود داشته باشیم؛ اگر آزدی و شهامت آن را داشته باشیم که هر چه فکر میکنیم بنویسیم؛ اگر.... در این صورت فرصت لازم فراهم خواهد شد و شاعر مرده، خواهر شکسپیر، قالبی را که بارها تهی کرده اشغال خواهد کرد.... من عقیده دارم اگر به خاطر او کار و تلاش کنیم خواهد آمد، و این کار وتلاش حتی در گمنامی به زحمتش می ارزد.»

 

«هیچ‌کس نمی‌توانست مسئله را ساده‌تر از این مطرح کند. «شاعر فقیر نه در این روزها و نه در دویست سال اخیر کوچکترین شانسی نداشته… امید به رهایی و رسیدن به آن استقلال فکری که آثار بزرگ در آن پدید می‌آید، برای کودکی فقیر در انگلستان فقط اندکی بیشتر از پسرِ یک برده آتنی است.» مسئله همین است. استقلال فکری به عوامل مادی وابسته است. شعر به استقلال فکری وابسته است و زنان همیشه فقیر بوده‌اند، نه فقط در دویست سال اخیر بلکه از آغاز تاریخ. زنان در مقایسه با پسران بردگان آتنی استقلال فکری کمتری داشتند. پس زنان کوچکترین شانسی برای سرودن شعر نداشتند. به همین دلیل است که من این اندازه روی پول و اتاقی از آن خود تأکید می‌کنم.»

 

«احساس زنان هم درست مثل احساس مردان است؛ درست مانند برادرانشان برای تربیت قوای خود احتیاج به تمرین دارند و برای تلاشهای خود میدان می خواهند. از محدودیت زیاد، از رکود مطلق، درست مانند مردان رنج می کشند؛ و کوته فکری است اگر همنوعان خوشبخت تر و ممتاز تر آنها بگویند که زنان باید خود را به پودینگ درست کردن و جوراب بافتن و نواختن پیانو و گلدوزی محدود کنند. محکوم کردن و تمسخر زنانی که می خواهند بیش از آنچه آداب و رسوم برای جنسیت آنان مجاز می داند انجام دهند یا بیاموزند، کوته فکری است.»

 

ممنون ازانتخاب شما،

اگه به کتاب و کتابخوانی علاقه داری پیج من رو دنبال کنید. @ketab.gasht

 

 

 

 

همین مطلب در ویرگول 

https://vrgl.ir/Ft8Ck

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم نوروزی

نوشتن همیشه سخت هست

نوشتن همیشه سخت هست. نوشتن یعنی نازل کردن یک مفهوم در قالب کلمه ای قابل فهم و درک برای همگان. این خودش یک معجزه هست. خلق هست. نویسنده چه کتابی بنویسد یا متنی کوتاه یک خالق هست و این کاری است که یک هنرمند انجام می دهد. هر چه مفهوم و معنایی که در ذهن نویسنده در انتظار خلق شدن هست پربارتر، پرمغزتر باشد به کلمه درآوردنش سختتر است. دیده اید که بعضی کلمات و جملات تن انسان را به لرزه درمیآورد در صورتی که آنها هم از همین حروف و کلمات معمولی ساخته شده است. عجیب نیست آیا. همواره در هنگام خواندن و مطالعه متن یا کتابی احساس میکنیم که با روحی زنده در حال صحبت هستیم. این همان روح معانی متن هست. روحی زیبا و الهی و یا روحی خبیث و آزاردهنده. به نظر شخصی من هرچه روح نویسنده متعالی تر باشد آنچه خلق میکند زیباتر و جذابتر است. گویی نویسنده بخشی از روح خود را در نوشته اش مستتر میکند.

اما واقعا چه سخت است این تنزیل معانی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم نوروزی